معنی منطقه‌ای زیبا در کردستان

حل جدول

منطقه‌ای زیبا در کردستان

اورامان


زیبا

نیکو رو

مهرو

ملوس

نیکورو

لغت نامه دهخدا

کردستان

کردستان. [ک ُ دِ] (اِخ) ملکی است از ایران. (آنندراج). ولایت کردنشین. (ناظم الاطباء). وآن شانزده ولایت است و حدودش به ولایات عراق عرب و خوزستان و عراق عجم و آذربایجان و دیاربکر پیوسته است.حقوق دیوانیش در زمان سلیمانشاه ایوه قریب دویست تومان این زمان بوده است و اکنون بیست تومان و یکهزار و پانصد دینار بر روی دفتر است. (نزههالقلوب چ اروپاص 107). ناحیه ٔ کردنشین قسمت باختری کشور است. از یازده شهرستان استان پنجم شهرهای همدان، نهاوند، ملایر، تویسرکان فارسی زبانند و شهرستانهای کرمانشاهان، سنندج، سقز، شاه آباد، ایلام و قسمتی از شهرستان بیجار کردزبانند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). ناحیه ای است در جنوب آذربایجان و شمال کرمانشاهان و مغرب همدان بشکل مربع. این ناحیه تا قرن هفتم هجری به اسامی مختلف خوانده می شد و از اواخر سلجوقی به انضمام همدان و کرمانشاه و بعضی از نقاط مجاور به اسم کردستان معروف گردید، ولی امروز تنها به ناحیه ای که میان آذربایجان غربی و همدان و کرمانشاهان و عراق قرار گرفته اطلاق می شود. مقر حکومت این ناحیه در گذشته شهر بزرگی به نام بهار در نزدیکی همدان بود، سپس این ناحیه از رونق افتاد و شهر سلطان آباد چمچمال مقر امرای کردستان قرار گرفت. پس از آن از موقعیت این شهر نیز کاسته شد و ضمناً نواحی غربی کردستان بتصرف عثمانیها درآمد و لرستان و همدان نیز از آن جدا شد و ناحیه ٔ کوچکی ماند که آن را کردستان سنه یا اردلان نامیدند. (از جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 71). از شمال محدود است به آذربایجان، از مشرق به همدان، از جنوب به کرمانشاهان و از مغرب به عراق عرب. موقعیت آن بواسطه ٔ واقع شدن در سر راه ممالک ترکیه و عراق و ایران بسیار مهم و اغلب هجومهائی که از مشرق به مغرب یا برعکس از مغرب به مشرق شده از راههای کردستان و کرمانشاهان بود، و به همین جهت از نظر نظامی اهمیت بسیار دارد. کردستان به دو ناحیه ٔ جداگانه تقسیم می شود: کردستان صحنه و کردستان گروس. 1- کردستان صحنه مرکب از دو ناحیه است: ناحیه ٔ شمالی از فلاتهای مرتفع تشکیل شده است. و سرچشمه ٔ سفیدرود در آن است. ناحیه ٔ جنوبی سرچشمه ٔ گاورود یا سیروان می باشد. این دو ناحیه از نظر طبیعی و آب و هوا بکلی با هم اختلاف دارد قسمتهای مرتفع فلاتی بکلی خشک و بی حاصل است.عرض تمام فلات قریب 200 کیلومتر و طول آن نیز بهمین اندازه است. شیب این فلات بسوی مشرق است. قسمت جنوبی صحنه برخلاف ناحیه ٔ شمالی ناهمواریهای بسیار دارد و رودها، تنگه های مخوفی ساخته اند. دره ها از اراضی رسوبی حاصلخیزی درست شده است. کوهها پوشیده از جنگل است ودر اکثر ایام سال برف دارد. 2- کردستان گروس از مشرق به قزوین، از مغرب به کردستان اردلان، از شمال به خمسه و افشار و از جنوب به همدان محدود است. اراضی آن بالنسبه هموارتر از کردستان اردلان است و از سفیدرودو شعب آن آب میگیرد. کوهها برخلاف کردستان اردلان از جنگل پوشیده نیست، اما مراتع وسیع دارد و برای گله داری بسیار مناسب است. امروزه کردستان یکی از استانهای کشور است و مرکز آن شهر سنندج می باشد و شهرهای مهم آن بانه، سقز، مریوان، اورامان، گروس و بیجار است.

کردستان.[ک ُ دِ] (اِخ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔشهرستان بهبهان. دشت و گرمسیر است و 1119 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). فرسخی بیشتر میانه ٔ شمال و مغرب بهبهان است. (فارسنامه ٔ ناصری).


زیبا

زیبا. (اِخ) دهی از دهستان ززوماهرواست که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 985 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

زیبا. (نف) از: «زیب » + «ا» (فاعلی و صفت مشبهه). زیبنده. (حاشیه ٔ برهان چ معین). بمعنی نیکو و خوب است که نقیض زشت و بد باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج):
زیبا نهاده مجلس و خالی گزیده جای
ساز شراب پیش نهاده رده رده.
شاکر بخاری.
درشتی نه زیباست ازشهریار
پدر نامور بود و تو نامدار.
فردوسی.
به پیش همه موبدان شاه گفت
که زیبا بود شاه را ماه جفت.
فردوسی.
گفتار تو بار است و کاربرگ است
که اشنود چنین بار و برگ زیبا.
ناصرخسرو.
که مرا بی بقای خدمت او
زندگانی کثیف و نازیباست.
خاقانی.
این چرخ نازیبا لقب از دست بوست کرده لب
شیرین تر از اشک طرب از چشم مینا ریخته.
خاقانی.
هرچه از آن خلط و خون زیبا بود
مبتلای آن شدن بیجا بود.
عطار.
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت.
(گلستان).
نه هرکه به صورت نکوست سیرت زیبا در اوست. (گلستان). || جمیل و صاحب جمال و خوشنما و آراسته و شایسته. (ناظم الاطباء). هر چیز خوب و باملاحت بود و نیکو و آراسته باشد. (شرفنامه ٔ منیری). نیکو. جمیل. قشنگ. خوشگل. مقابل زشت، بدگل. (از فرهنگ فارسی معین). جمیل. حَسَن. خوب. مقابل زشت. نیکو. وسیم. خوبروی. قشنگ. خوشگل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
بیاراست رخ را بسان بهار
وگرچند زیبا نبودش نگار.
فردوسی.
خردمند و زیبا و چیره سخن
جوانه بسال وبدانش کهن.
فردوسی.
جوانی دژم ره زده بر در است
که گویی به چهر از تو زیباتر است.
اسدی.
زیبا به خرد باید بودنت و به حکمت
زیبا تو به تختی و به صدری و نهالی.
ناصرخسرو.
ای چرخ از آن ستاره ٔ رعنا چه خواستی
وی باد از آن شکوفه ٔ زیبا چه خواستی.
خاقانی.
جان فشانند بر آن خال و بر آن حلقه ٔ زلف
عاشقان کان رخ زیتونی زیبا بینند.
خاقانی.
چند بارش دیده ام در خواب لیک
طلعتش این بار زیبا دیده ام.
خاقانی.
وگر بر وی نشستن ناگزیر است
نه شب زیباتر ازبدر منیر است.
نظامی.
هرکه زیباتر بود رشکش فزون
زانکه رشک از ناز خیزد یا بنون.
مولوی.
هرچه را خوب و کش و زیبا کنند
از برای دیده ٔ بینا کنند.
مولوی.
زشت باشد دبیقی و دیبا
که بود بر عروس نازیبا.
سعدی.
ای سرو به قامتش چه مانی
زیباست ولی نه هر بلندی.
سعدی.
با همه رفتن زیبای تذرو اندر باغ
گر بشوخی برود پیش تو زیبا نرود.
سعدی.
بردوخته ام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده ٔ من بررخ زیبای تو باز است.
حافظ.
آنچه من یافتم از چهره ٔ زیبای کسی
به دو عالم ندهم شوق تماشای کسی.
صائب (از آنندراج).
جای رحم است بر آن قطره ٔ شبنم صائب
که نظر آب نداد از رخ زیبای کسی.
(ایضاً).
|| بمعنی زیبنده هم هست. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی) (آنندراج). زیبنده و شایسته: زیبای ِ گاه، شایسته ٔ تخت سلطنت. (فرهنگ فارسی معین). درخور. لایق. سزاوار. برازنده. برازا. زیبنده. ازدر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
ورا پنج دختر بد اندر نهان
همه خوب و زیبای تخت شهان.
فردوسی.
که شد تخت ایران ز خسرو تهی
کسی نیست زیبای شاهنشهی.
فردوسی.
وزو باد بر شهریار آفرین
که زیبای تاج است و تخت و نگین.
فردوسی.
سزاوار گنج است اگر مرد رنج
که بدخواه زیبا نباشد به گنج.
فردوسی.
من ثناگوی، تو زیبای ثنائی و به فخر
هر زمان سر بفرازم زمیان امثال.
فرخی.
آن مهی یافته از گوهر و زیبای مهی
و آن سری یافته بر خلق و سزاوار سری.
فرخی.
از درگه شهنشه مسعود باسعادت
زیبا به پادشاهی دانا به شهریاری.
منوچهری.
بونصر بر شغل عارضی بود که فرمان یافت و مردی سخت فاضل و زیبا و ادیب و خردمند بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 242).... یکچندی سالار غازیان غزنین و در آن سخت زیبا بود. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 255).... در خادمی هزار بار نیکوتر از آن شد و زیباتر. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 382).
فزایم ز جان آفرین شاه را
که زیباست مر خسروی گاه را.
اسدی.
به پاداش این بود زیبای من
که امروز جویی همی جای من.
اسدی.
نماند آفریدون و جمشید شاه
نه تور و منوچهر زیبای گاه.
اسدی.
همه کار فغفور زیبای او
بیاراست آن رسم دربای او.
اسدی.
زیباست بر این شغل عمیدبن عمید آنک
کافی است به هر شغل و بهر فضل سزاوار.
مسعودسعد.
شهپر زاغ و زغن زیبای صید و قید نیست
این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند.
حافظ.


کلهر کردستان

کلهر کردستان. [ک َ هَُ رِ ک ُ دِ] (اِخ) یکی از طوایف کرد است که تقریباً مرکب از 200 خانوار و مسکن ایشان رستمان و خُرخُره و سقز است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 62).

فارسی به عربی

زیبا

اناقه، جمیل، رائع، معرض، وسیم

واژه پیشنهادی

زیبا

ممشوق

همایون چهر

ممشوق

ممشوق

معادل ابجد

منطقه‌ای زیبا در کردستان

1174

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری